*به نام نامیه نامی که جز او نامی نیست*
هنر یا صنعت «سینما» به لحاظ ذات و ماهیت غربی است. با این حال، باید گفت که این «غرب» قابلیت فانی شدن در«شرق» و این «صورت»، قابلیت فناشدن در معنا و این «نفس» امکان خدمت به عقل را دارد. بنابراین، نفس تصویری بودن سینما، نباید ما را بر آن دارد که پنداریم میان سینما و معنویت تعارضی آشتی ناپذیر وجود دارد. زیرا که این تصویر می تواند تماما و مطلقا درخدمت معنا و مظهر و مجلای عقل و اندیشه باشد. مسئله بسیار مهم، این است که هرگز نباید از ابزار دانستن تصویر برای انتقال معنا هراسی داشت و پنداشت که تصویر خود فی نفسه و منفک از معنا، دارای اصالت است. زیرا که این نوع اصالت دادن به تصویر، چیزی جز نابودکردن تصور نیست که این نوع اثبات هنر، در واقع، جز نفی هنر نیست، همان گونه که اصالت دادن به انسان منفک از خداوند و اثبات او در برابر خداوند، چیزی جز نابود کردن و نفی انسان نیست. بر مبنای دیدگاه این محققین که متاسفانه برخی از هوشمندان ما را نیز تحت تاثیر قرارداده ، هنرهای جدید به ویژه سینما و تلویزیون که از آغاز در زیرمجموعه تمدن صنعتی و فرهنگ مادی و غیردینی پدید آمده اند، اساساً نمی توانند هنرهای دینی باشند و درنهایت، تنها می توان برخی ظواهر و اعراض آنها را با حفظ ذات و جوهر غیردینی شان، رنگ دینی زد. نقطه کاستی این دیدگاه، این است که تصور می کند دین همان است که در سابق بوده و بعد از غلبه صنعت و ماشین و دنیای به اصطلاح جدید،دین افول کرده است و دیگر نیز قرارنیست مجدداً، طلوع کند. حال اگر این دیدگاه مخدوش است و این که آفتاب دین بار دیگر طلوع می کند و زمین و زمان را به نور خداوند روشن می سازد قطعی و حتمی است دیگر چه جای تردید وجود دارد که آیا تکنولوژی و فن می تواند در خدمت دین قرار گیرد یا خیر و آیا سینما و تلویزیون می توانند دینی شوند یا خیر؟ اگر قرار است ما، سینما و تلویزیون را ظرف هایی ندانیم که می توانند پذیرای مظروف حق باشند، به طریق اولی، باید معتقد باشیم که دنیای صنعتی و ماشینی موجود، امکان ندارد که تحت سیطره دین قرار گیرد.برخی بر این اعتقادند که این سخن که غرب یک کل به هم پیوسته است و نمی توان برخی از عناصر آن را اخذ و برخی دیگر را رد نمود و اخذ هر قسمت مساوی با اخذ کل است، فاقد مبنایی علمی و شرعی است. زیرا حقیقت این است که دنیای کنونی، آمیزه ای از حق و باطل و درست و نادرست است که باید با میزان وحی و نیت، حق ها و درست ها را اخذ و باطل ها و نادرست ها را طرد نمود. نقطه افتراق سینما- آنگونه که تاکنون از این پدیده استفاده شده- با دین، این نیست که مفاهیم دینی را تنها می توان شفاهی یا کتبی انتقال داد و سینما زبان تصویر است؛ بلکه در این نکته است که سینماگران، غالبا حرفی برای گفتن نداشته اند و با اصل پنداشتن سینما که نوعی وسیله سخن گفتن است، احساس می کرده اند که باید حرف بزنند، لکن این که چه بگویند، مهم نیست، بلکه مهم این است که بتوانند با زبان فیلم و تصویر، خوب حرف بزنند.سینمای دینی، ممکن یا غیرممکن؟
:قالبساز: :بهاربیست: |